محمود واحدی

داستان کوتاه

محمود واحدی

داستان کوتاه

شنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۹، ۰۹:۵۰ ب.ظ

یک مورب

 قسمتی از داستان یک مورب 

در سالن امتحانات پشت سر سارا نشسته‌ام. سارا شاگرد دوم کلاس است. همیشه یک نمره از من عقب می‌ماند. صدای پای خانم مشاور می‌آید. این صدا برای همه آشناست. مثل مانکن‌ها راه می‌رود. سارا سرش را به طرف من برمی‏گرداند. می‏گوید: «شادی چند وقتیه که اداشو در نیاوردی یکم بخندیم.» صدای پای خانم مشاور کنار صندلی من خاموش می‌شود. خم می‌شود و بیخ گوشم می‏گوید: «شادی جون، سولماز برگشته یه هفته پیشمون بمونه. داره دکتر می‏شه. به من قول داده دنبال تخصصش هم بره. با همین سارا یه روز بیا خونمون دخترمو ببین. شاید راز موفقیت‌شو به شما هم گفت.» صدای پای مانکن دوباره بلند می‌شود. بعد صدای خنده سارا بلند می‌شود. ادایش را در آورده‌ام.

مجموعه داستان آیریس - یک مورب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی