محمود واحدی

داستان کوتاه

محمود واحدی

داستان کوتاه

۱ مطلب با موضوع «مجموعه داستان آیریس :: اتاق شیرین» ثبت شده است

شنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۹، ۰۹:۵۱ ب.ظ

اتاق شیرین

 قسمتی از داستان اتاق شیرین

صبح زود بیدار می‌شود. باز کتف مجسمه برق می‌زند. نزدیکش می‌شود؛ مجسمه یک بار از گردن شکسته و دوباره سر جایش چسبانده‌اند. زن از پشت مجسمه بیرون می‌آید.

- دیگه ازت نمی‌ترسم. بهتره بری.

- می‌دونم. از اول هم نمی‌خواستم بترسونمت. می‌خواستم به پسرم و عروس و نوه‌م سر بزنم. من یه بار از زندگی فرار کردم و همه چیزم رو از دست دادم.

شیرین مجسمه را بالای صندوقچه گذاشته است. با نوک انگشت‌هایش قطره اشکی را که از پلک‌های بسته‌اش جاری شده، پاک می‌کند. رو برمی‌گرداند سمت بهروز که چایی شیرین را هم می‌زند. بهروز لبخند می‌زند ولی دندان‌هایش دیگر معلوم نیست.

 

   مجموعه داستان آیریس - اتاق شیرین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۹ ، ۲۱:۵۱
محمود واحدی