محمود واحدی

داستان کوتاه

محمود واحدی

داستان کوتاه

شنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۹، ۰۹:۴۹ ب.ظ

عروسک و آزاده

 قسمتی از داستان عروسک و آزاده

اگر زودتر از جعبه درش نمی‌آورد، حتماً خفه می‌شد. عروسک، زندگی‌اش را مدیون آزاده است. کاش موهای بنفشش قهوه‌ای روشن بود. آن وقت عین خانم معلمش می‌شد. کیف کوچکی به دست راستش می‌اندازد. وارد کلاس که می‌شود آن را روی میز می‌گذارد. کیف و مو و روپوشش همه قهوه‌ای روشن هستند. چپ دست است و با خط زیبایی روی تخته سیاه می‌نویسد. تند و تند در کلاس راه می‌رود اما قدم‌هایش صدا ندارند. کتاب فارسی را دستش می‌گیرد و دیکته می‌گوید به آخر خط که می‌رسد با لحن خاصی می‌گوید: «نقطه سر سطر.» آزاده فرصت پیدا می‌کند که سرش را بلند کند و یک بار دیگر براندازش کند. بزرگ که شود فقط معلم می‌شود. مدل کیف را می‌داند باید عین همان را بخرد و به بچه‌های کلاس هی نقطه سر سطر بگوید.

 

مجموعه داستان آیریس- عروسک و آزاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی