محمود واحدی

داستان کوتاه

محمود واحدی

داستان کوتاه

سه شنبه, ۳ فروردين ۱۴۰۰، ۱۲:۱۶ ب.ظ

سال نو

اسفند بیست و نه شماره معکوس تا پایان زمستان است. شمارشی در ولع حریصانه آب شدن زندگی های یخ زده و بیداری از سکوت خواب آلودگی. اسفند بیش از اینکه فرزند زمستان باشد ساقدوش فروردین است. اسفند حاضر است برای فروردین دود شود. تا گل های نازک نارنجی دشت های بهاری از چشم زخم تگرگ و حسادت برفی سرزده به دور باشند. او سی قدم جلوتر می آید تا بگوید بدنظرها چشم هایشان را غلاف کنند تا زیباترین اتفاق سال با همه رنگ های زیبایش با ملازمان خوش الحانش با طمانینه از کوچه های برف گرفته رد شود. در اولین ندای «دورباش و کورباش»، فروردین سرمست از طراوت باران دامن از دست خواهد داد و هرچه گل و قاصدک در چنته دارد شباش خوش رقصی نسیم خواهد کرد. با ترفندی بهاری به لهجه چکاوک و سارهای آشوب گر نغمه نوروز را هماهنگ خواهد کرد. پیچک دست به دامان بلندترین چنار، از سر و کولش بالا خواهد رفت تا از آن بالا برای فرود پرستو ها دست تکان دهد. کبک ها لحظه ای به دور از حجب همیشگی شان بلند خواهند خندید. توپ سال تحویل صحرا به همین زیبایی است. اسفند متواضعانه می ایستد تا تمام شود. روح یخ زده اش  را با آب  عجین کرد. با خنک های آب پیازهای زیر خاک را قلقلک داد. چشمهایش را از گونه آسمان باراند. یک دسته گل یخ، به آب رودخانه داد تا به سینه کوه بفشارد. از فاصله ای دور عید را به درخت سفیدپوش بادام تبریک  گفت و پاورچین رفت.

 

گل یخ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی